هادی و گوسفند قربونیش
هادی در حال نزدیک شدن به گوسفند
هادی وبابای منتظر
هادی در حال تماشای ذبح
خون قربونی که به پیشونی هادی زدیم
پسر عزیزم ...
بالاخره این شیطنت هات کار دستمون داد تو خونه بابا بزرگ
آب جوش رو از روی اپن برداشتی و ریختی رو بازوت، و کمی
از بازوت رو سوزوندی ما هم به خاطر سلامتیت در مشگین
شهر برات گوسفند قربونی کردیم تا خدواند حافظ و نگهدارت باشد
انشااله
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی