قربانی به شکرانه سلامتیت
خنجر فقط رشک می برد بر حنجر بنده ای مطیع و فقط به بهانه عشق نمی برد.
می رسد جبریل و دلت باران می گیرد.
دستت فرمان می گیرد.
عشقت سامان می گیرد.
اسماعیل در آغوش مهرت، آرام می گیرد.
آن گاه دلت طعم عشق را می چشد: دلدار دوباره خوش پسندید تو را و هدیه «تسلیم» و «تصمیم»ات را برایت فرستاد،
خنجر بر حنجر گوسفند بزن و قربانی کن
...و تو نیز
قربانی کن همه چشم های بد را
قربانی کن همه حسد ها را
قربانی کن تمام دردها را...
خدایا ازما بپذیر و نگهدار فرزندم باش
عزیزم بابا ابوالفضل به خاطر سلامتیت گوسفند قربونی کرد، انشااله همیشه سالم و تندرست باشی.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی